-
یادداشت هاس نصف شب
یکشنبه 16 دیماه سال 1386 00:48
الان نصف شبه، الان دیگه شنبه حساب نمیشه بلکه یکشنبه ست دیگه. در حالی که من سر حرفم نموندم و شبانه وقتم رو به چت کردن و وبگردی گرم کردم و ذره ای درس نخوندم اعلام میکنم که چیزی شبیه برف بالاخره از آسمون کذایی مشهد به سمت زمین سرازیر شده. اگر تا صبح یه برف درست و حسابی بیاد مشخص میشه که سرمای مشهد الکی نبوده و بالاخره...
-
فست فود
سهشنبه 11 دیماه سال 1386 21:53
در حالی که داریم ساندویچ رو میبلعیم به م میگه: تو خیلی فست فود میری؟ منم در جواب به ش ثابت میکنم بهترین ها رو میشناسم و حداقل یه بار از همشون بهره مند شدم و به ش میگم که امروز تنها صبحانه رو خونه بودم و ناهار هم کلی کلسترول و ادویه و آت آشغال ریختم توی رگام! با حالت عجیبی به م میگه: تو خودت رو آخر میکشی! منم کم نمیارم...
-
عقیده
یکشنبه 9 دیماه سال 1386 22:56
میخوام با این عقیده زندگی کنم که باید هر جور هست به هدف رسد البته نه اینکه هدف وسیله رو توجیه میکنه اما چیزی نزدیک به همین یا به عبارتی هدف اکثر وسیله ها رو توجیه میکنه! پ.ن: خودمم هم نمیفهمم چی میگم! باید به زمان دل بست!
-
خلاصه
جمعه 7 دیماه سال 1386 17:12
» دیروز «بوتو» رو توی پاکستان ترور کردن. » امروز شنیدم «آیدین نیکخواه بهرامی» بسکتبالیست جوونی که من علی رغم نداشتن علاقه به بسکتبال ازش خوشم میومد تصادف کرد و اونم رفت. » امتحانا نزدیکه و من هم فشاری زیادی بالامه. » هوای مشهد هم حسابی سرده! » همش محسن نامجو!!! این شده تفریح من!
-
تغییرات
سهشنبه 4 دیماه سال 1386 00:21
امتحانام از بیست و یکم شروع میشه. میخوام کم کم عادت وبگردی شبانه رو کامل متوقف کنم و به درسا برسم. پروژه ها مونده و نمیدونم پس کی قراره کاملشون کنم! دیگه کم کم نوشتنای بیخود هجو و هزل رو بیخیال میشم و به کارای دیگه میرسم اما به فکر این روزا بودم و ماه قبل نزدیک 22 مطلب چرند نوشتم و ... عادتها کم کم باید تغییر کنه و به...
-
جوجه نمونده بشمارم!
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 22:13
لعنت به این آنفلونزای مرغی که هیچ جوجه ای رو واسه شمردن آخر پاییز ما باقی نگذاشت!
-
اره...
شنبه 24 آذرماه سال 1386 22:28
اینکه من تصمیم دارم سه قسمت فیلم «اره» رو ببینم و هفته بعد چهارمین قسمت از این فیلم خشن و مشمئز کننده کثیف هالیوودی* نمیدونم چه دلیلی داره ولی خوب میخوام ببینم دیگه! آدمیزاد باید ببینه دیگه! * این جملات به نقل از مفسر فهیم شبکه خبر بود...
-
هویجوری...
شنبه 24 آذرماه سال 1386 00:10
نصف شب بود و دیدم خیلی وقته توی وبلاگم چیزی ننوشتم گفتم بیام یه چیزی تایپ کنم که زنده بودنم رو اعلام کرده باشم...
-
من چه مرگمه؟
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 21:53
میدونی الان چیه؟! الان یه حسی دارم مثل اینکه یه چیزی روی سینم سنگینی میکنه و باید کلی حرف بزنم اما نمیتونم. سختمه بخوام حرف بزنم. زورم میاد. حس میکنم باختم، از دست دادم، شکست خوردم! اما باید امیدوار باشم. ضعف من اینه که خوب حرف میزنم و بلد نیستم عمل کنم درست مثل خیلیای دیگه. سرم درد میکنه. اونقدر این وضعیت حاده که...
-
جالب بود...!
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 22:40
روی برد بسیج دانشکده یه نگاه میندازم میبینم چند جمله جالب در مورد چند شخصیت سیاسی نوشته شده و پایین جمله ها اضافه شده که همش نقل قول از حسین درخشان و وبلاگشه... .
-
امتحان
جمعه 9 آذرماه سال 1386 22:42
در حالی که فردا امتحان دارم الان دارم وبلاگ مینویسم! ها ها! چی با نمک!! صبح که بیدار شدم دیدم داره برف میاد! ها ها! اینم چی بانمک! در کل این هفته پاییز و زمستون خودشون رو حسابی نشون دادن و آخر هفته و جمعه که امروز بود با برف همه چیز رو تکمیل کردن. فعلا سرم درد میکنه و باید درس بخونم تا اسمبلی رو با استادی که توی مطلب...
-
دنیای کوچیک
یکشنبه 4 آذرماه سال 1386 23:20
میدونی چی جالبه؟ نمیدونی؟ من میدونم! بگم؟ میگم! این جالبه که دوره دبیرستان یکنفر رو اورکات اَد کنی و اون هم تو رو اَد کنه و در حالی که دانشجو شدی، اون استادت از آب در بیاد و جالب که خودش دانشجوی دکتراست! قشنگه نه؟ استادی که این ترم خیلی ازش خوشم میاد چون هم جوونه و هم فن بیان و تدریس فوق العاده خوبی داره. نکته مهم هم...
-
مردی میآید که خورشید ...
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 00:15
نمیدونم چرا همه چیز من رو یاد خاطرات تلخ و شیرین گذشته میندازه امشب! بگذریم! خاتمی اومده مشهد و عصر توی سالن شهید بهشتی سخنرانی داشت. کار داشتم و نرفتم. خداییش حوصله هم نداشتم ولی بهانه خوبی جور شده بود تا به دوستان بگم نه! این خاتمی که یک شهر به عشقش دارن دست و پا میشکنن همونیه که دو سال پیش مردم به ش میگفتن بی عرضه...
-
امروز...
شنبه 19 آبانماه سال 1386 21:03
امروز یکی از بچه ها به م میگه یه مدتیه افسرده ای و ناراحت! میگم من که چیزیم نیست. میگه خسته ای....میگم شاید! میگذره. و آخر هم میگه بخند به مشکلات! آخرش با خودم توی دلم میگم همین کم مونده بود که ایشون به من بگه بخند! امروز طی یک فرایند مهرورزانه گوشی موبایلم شکست! چی بگم دیگه! گوشی نازنینم تا حدودی به جسمی زاید تبدیل...
-
سخنان گوهربار
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 12:16
رئیس جمهور ایران، دکتر محمود احمدی نژاد گفت: «ملت ایران دست شما را خوانده است و این دفعه اگر بخواهید غلطی بکنید، نیازی به همه ملت نیست، بلکه فقط همین جوانان بیرجندی چنان تودهنی به شما خواهند زد که راه خانه خود را گم کنید » پ.ن: حرفی برای گفتن نمیمونه! فقط خدا رو شکر فحش ناموسی حواله دشمنان و بدخواهان نکرده!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 آبانماه سال 1386 23:53
این ترم به طور قطع اگر ترم مزخرفی نباشه واسه من، مطمئنا ترم خوبی هم نیست چون واسه دو تا درس مهم گیر دو تا استاد بد نمره افتادم که نه سر کلاس درست و درمون درس میدن و نه رفرنس خاصی رو معرفی میکنن. بدبخت من که این ترم با این همه واحد دارم له میشم.
-
جامعه ما
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 13:29
جامعه ما اینه؟ کاش مسائل دنیا بچه بازی بود و ما حداقل حس میکردیم زندگی خوبی داریم...!
-
آشفتگی
جمعه 11 آبانماه سال 1386 22:39
دلم گرفته! کار زیاد دارم و وقت کم! حوصله هیچی ندارم! میخوابم تا شاید از فکر کارهای تلنبار شده خلاص بشم!
-
Ttaking lives
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1386 20:25
بعد از یه مدت فیلم دیدن اساس میچسبه هرچند فیلمش تاپ نباشه!
-
تعهد بی تعهد
شنبه 5 آبانماه سال 1386 22:24
همیشه از دردسر میترسم. ترس زمانی خودش رو نشون میده که خبر بد و شایعه به گوشم میرسه. از ترس متنفرم. از دردسر هم متنفرم. من زندگی آروم و بدون استرس رو دوست دارم که توش نه ترس وجود داشته باشه و نه استرس اما مگر کسی هم هست که این جور زندگی رو دوست نداشته باشه؟! یه روز از همه تعهدا باید فرار کرد و دقیقا همون زندگی آروم رو...
-
تهران
دوشنبه 30 مهرماه سال 1386 22:12
روز سه شنبه درست زمانی که توی سالن داشتم با کسی صحبت میکردم، پیمان ظاهر شد و پیشنهاد تهران رفتن و دیدن بازی پرسپولیس و استقلال اهواز رو به م داد و نتیجه این شد که به سرعت برق قبول کردم و روز پنجشنبه راه افتادیم سمت تهران! مجموعا چهار نفر بودیم و کل لحظات به خوشی پشت سر گذاشته شد و علاوه بر دیدن بازی کلی هم تهرانگردی...
-
چار خط قبل خواب
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 23:35
قرار بود چه کار کنم؟! ها!! یه مقاله اجباری (انشا مدرسه ای) و چن تا کار دیگه که تمومش کردم و خوشحال از اینکه سنگینی مسئولیت دیگه روی شونه هام نیست و حالا میخوام برم بخسبم. این موضوع رو یادم رفت بگم که بالاخره یکی از مطالبم توی یک نشریه دکه ای و تقریبا معروف چاپ شد. کلا به م ثابت شده که اگر تلاشم بیشتر باشه و بخوام...
-
بزرگ علوی
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 22:21
خوندن کتابای بزرگ علوی رو شروع کردم و در حالی که از خوندنشون لذت میبردم، خوردم به «سالاریها» ! رسیدنم به کتاب سالاریها مثل یه ماشن بود که با سرعت 300 تا به یک دیوار بتنی برخورد کنه! 20 صفحه خوندم و ولش کردم. خیلی عجولانه بود ولی سر فرصت میخونمش...
-
توهم فانتزی
پنجشنبه 12 مهرماه سال 1386 16:55
همیشه مضحک ترین کار شبکه ها و رادیو های اپوزسیون این بوده و هست که دائم میگن بزدوی حکومت عوض میشه و سرنگون میشه و از این چرندیات و نکته جالبش اینه که بعضی از این رسانه ها دچار توهم فانتزی میشن و زمان دقیقش رو هم اعلام میکنن!! بین همه این رسانه ها از همه داغ تر شبکه مجاهدین خلق(منافقین) که چنان با اطمینان از نابودی...
-
در هم
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 22:01
بعد از غروب به این طرف چند نفری به م زنگ زدن و ازم پرسیدن کجایی و وقتی شنیدن که خونه م گفتن: چرا مسجد نرفتی؟ نمیدونم چرا همه فکر میکنن من الان باید مسجد باشم! کار ندارم امشب شب مهم واسه بعضیاست اما برای من یک شب معمولیه که باید بعد از نوشتن این مطلب و کمی هم وبگردی و تایپ چند نکته برم بشینم درس بخونم. امروز صبح هم یک...
-
نامه ای به رئیس جمهور
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 23:07
رئیس جمهوری که نذر کرده هر سال توی نیویورک یک سخنرانی داشته باشه واقعن نوبره و مهمتر از همه بعد از سخنرانی شبکه های تلوزیون که ارثیه پدر محترم دولت نهمه (مخصوصن شبکه خبر) چنان وانمود کنه که کشور به قله مهمی از افتخارات دسته پیدا کرده و در کل اینطور به مردم القا بشه که رئیس جمهور به شاهکار مهمی دست زده! بگذریم از...
-
ریشه
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 22:05
من نه درختم و نه سرطان اما ظاهر امر اینطور نشون میده که من هر جا برم باید ریشه پراکنی کنم!
-
احمق
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 22:24
کوچولوی احمق... خفاش احمق... نادون... خشک...
-
اول مهر
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 22:09
از دوم دبیرستان توی وبلاگم دارم از اول مهر مینویسم اما یادم نمیاد هیچ وقت گفته باشم مهر امسال بی مزست ولی الان میخوام دقیقا بگم: مهر امسال بی مزه ترین مهر ممکنه!
-
گور پدر هرچی فیلمه!
یکشنبه 25 شهریورماه سال 1386 23:41
راست میگن ها! اصلن من چه کاره ام که درباره فیلم بنویسم! الان استعداد های درک نشدم سرکوب شد اون هم درست زمانی که میخواستم از نیکولاس کیج و فیلم Next بنویسم! عیب نداره چون خیلیا به م گفتن از فیلم ننویس دیگه نمینویسم و به پیمان عزیز هم اطمینان میدم که از هیچ تهیه کننده ای پول نگرفتم. قول میدم کمتر از فیلم ها بنویسم!...