در حالی که داریم ساندویچ رو میبلعیم به م میگه: تو خیلی فست فود میری؟
منم در جواب به ش ثابت میکنم بهترین ها رو میشناسم و حداقل یه بار از همشون بهره مند شدم و به ش میگم که امروز تنها صبحانه رو خونه بودم و ناهار هم کلی کلسترول و ادویه و آت آشغال ریختم توی رگام! با حالت عجیبی به م میگه: تو خودت رو آخر میکشی!
منم کم نمیارم و در جواب به ش میگم: میخوایم زنده بمونیم که چی؟ زنده بمونیم که هی فست فود گردی کنیم و به این فکر کنیم که آخر ترم قراره با 19 یا 20 واحد جر بخوریم؟ میخنده میگه: من اما خیلی آرزو دارم!
و دوباره ساکت هر دو مشغول بلعیدن میشیم...!
آره خب...ولی توام داری لابد دیگه آروزهایی
یادت باشه آخره ترم یه عکس ازت بگیرم! یه مدته غکسی ازت نیست!