هرچی سنگه...

من همیشه به طور جدی خودم رو توی وجود دیگران میبینم! یعنی برای شناخت هرچه بیشتر خودم نیاز دارم تا با دیگران صحبت کنم تا از داخل صحبتاشون بر اساس شناختی که از من پیدا میکنن، خودم رو بشناسم! البته اصل اینه که من توی وجود خودم چیزی رو کشف میکنم و با صحبت با دیگران مهر تاییدی  میزنم به یافته های خودم! اما گاهی واقعا خودم رو به کمک نظر دیگران پیدا میکنم چون بعضی چیزها بسیار کوچیکه که دیده نمیشه! نمونش این اخلاق من که بعید میدونم ترکش کنم و اون چیزی نیست جز اینکه وقتی کسی از من سوال میپرسه، من جوابش رو با سوال میدم! یا به عبارت بهتر بگم که در مورد سوالش سوال میپرسم! قطعا طرف مقابلم از این برخوردم کفری میشه اما این اخلاق شده بخشی از من!! من یعنی یک پسرک (به تعبیر چند نفر کله شق) که کم کم داره تغییر ورژن میده و خیلی از عقایدش رو سعی داره به ثبات برسونه و گاهی هم در بعضی از نظریاتش اصلاحتی رو انجام بده! 

شاید وقتی میگن هرچی سنگه واسه پای لنگه،یک حقیقته محضه! مدتیه شست پا راستم گوشه ش به خاطر دلایلی که خودم نمیدونم چیه یه نموره چرک کرده و درد میگیره! این مدت هم با کمک انواع پماد میبندمش و داره کم کم خوب میشه اما همین شست مذکور امروز ظهر بالای پشت بوم چنان ناخنش شکست که الان تا نصفه چیزی به اسم ناخن براش انگار تعریف نشدست! از درد و سوزش و خونی که بیرون زد بگذریم، از دو تا شدن درد نمیشه گذشت! اما خوشبختانه همچنان استوار قدم بر میدارم و لنگ نمیزنم!