مهر

اول مهر و کلی خاطره! کاش میشد یه دور توی تمامی اول مهرهای عمرم بزنم! کاش خاطرات دوران دبستان اینقدر کمرنگ نشده بود! از اولین مهرهایی که یادم میاد تنها این احساس بود که با رفتن مامان به مدرسه دیگه مامان رو نمیبینم و طول روز رو باید با بابا بگذرونم و بابا هم مراقب من بود تا آتیش بازی نکنم و با ظهر شدن شیفت کاری عوض میشد و حالا مامان بود که باید به نوعی مواظبم میبود! صبحای پاییز و برنامه کودک و صبحانه شیرکاکائو و تخم مرغ! ظهرهای پاییز و صدای رادیو و آفتاب های بی رمق که هیچوقت فراموش نخواهند شد و متاسفانه خاطرات زیادی که دیگه هیچوقت یادم نمیاد مگر سال سوم دبستان و اون سردردهای واقعا به یاد موندنی!!

اول مهرها همیشه دردناک بود! همیشه عذاب آورترین لحظات مهر و اول مهر بود هرچند سعی میشد به زور لوازم التحریر نو و دفترای قشنگ و جلد شده و خط کشی شده ما رو بفرستن سر کلاس! دبستان و راهنمایی و بعد دبیرستان تا پیش دانشگاهی! دوره پیش دانشگاهی که شروع شد روز اول مهر نداشتیم! کلاسا از دوم شروع شد! ساعت اول شیمی، دبیر فوق العاده خوبی که اوایل حس خوبی نسبت به ش نداشتیم اما کم کم ازش خوشم اومد! اولین کلمات رو که توی دفتر میخواستم بنویسم ترسیدم! دستم لرزید و حس بدی داشتم!  یاد همه لحظات به خیر. یاد بچه ها به خیر. یاد دبیرا به خیر. یاد ناظممون به خیر که چقدر اذیتش کردم و چقدر اذیتم کرد! یاد دبیر تاریخ سال سوم به خیر! یاد دبیر شیمی سال اول به خیر که دیوونه ش کردیم. یاد حماقت های سوم دبیرستان به خیر که من رو از نظر اخلاقی 180 درجه برگردوند! یاد تک تک لحظات به خیر که بوی پاییز میدن! امسال هم کلاسها از اول مهر شروع نمیشه! از دوم مهر سال تحصیلی شروع میشه اما من کلاسی ندارم که بخوام برم. آخ که چه دلم گرفت که به گذشته فک کردم و چه بی ربط و پراکنده و نامفهوم از گذشته نوشتم!!!