یک روزنوشت ساده

توی سالن مطالعه دانشکده بعد از عمری اومدم درس بخونم یهو حس کردم خوابم میاد! چند تا صندلی رو کنار هم گذاشتم و چرت میان روز رو شروع کردم و عجب چرتی شد! به غیر از هادی که یه بار با ضربه به سرم بیدارم کرد دیگه کسی مزاحم نشد و یه ربعی چرتیدم! وقتی بیدار شدم همه چیز سرجاش بود و رفتم صورتم رو با آب سرد شستم و برگشتم! بگذریم! اگر انتظار دارید الان اتفاق خاصی افتاده باشه سخت در اشتباهید! خیلی نرمال زمان گذشت و من هم اومدم خونه! تنها الان که گوشیم و عکسهاش رو چک کردم دیدم یه نفر از من چند عکس تاریخی در حالت چرت زدن گرفته که خوشم اومد! همین! هیچ اتفاق جالبی هم نیفتاده که براتون جالب باشه! پس از الان میتونید از ته و وجود بگید: چه خنک و لوس و مسخره!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد