ولخرجی

امروز روز ولخرجی بود و بس! دیشب موقع خواب چیزی به اسم موهای جنگلی اعصابم رو به هم ریخت و هی  لجم رو با رفتن توی سوراخای دماغ و گوشم درآورد و همونجا قسم خوردم که کوتاهشون کنم و نتیجه این شد که امروز ظهر با رفتن به یک سلمونی باکلاس که فقط برای اصلاح صورت قیمت خون باباش رو میگیره، به موهام بعد دقیق یک سال حالی بدم و چنین شد که موهام رو به دست آرایشگری سپردم که تنها با تیغ و آتیش موها رو کوتاه میکرد! در کل روش جالبی بود و بوی مو سوخته کمی آزار دهنده بود اما آزاردهنده تر از اون مبلغی بود که به خاطر این  جینگولک بازی (!) پرداختم. در کل با فحشی که به خودم نثار میکردم راهی خونه شدم و بلافاصله در حالی که روزه بودم رفتم حمام یعنی چیزی که ازش متنفرم. توی حمام هم با فحش سرم رو شستم و اومدم بیرون و بعد خشک کردن موهام دیدم موهام بدک هم نشده! بیخیال مو و پولی که دادم نشستم جلوی کامپیوتر که علیرضا یکی از اعضا گروه چند ملیتی زنگ زد و قرار فوتبال 9 شب رو فیکس کرد! من هم 9 شب بعد افطار با معده نیمه پر راهی فوتبال شدم و وقتی رسیدم دیدم تنها من با لباس ورزشی رفتم و قرار به طرقبه گردی بوده نه فوتبال! تیپی که بیشتر شبیه رپ خون ها بود رو تصور کنید که توی طرقبه داره با یک جمعیت معمولی راه میره! بعد از گذروندن وقت توی طرقبه نگاهی به ساعت انداختیم و دیدیم ساعت به 11 رسیده و معده دوستان قار و قورش دراومده! در نتیجه در اوج بی پولی سر از رستورانی در آوردیم که هرچی پول ازته جیبون بود کشید بیرون و با خوردن مقادیری کالری از رستوران شیک و باکلاس و جیب خالی کن بیرون اومدیم! خیلی خوش گذشت و خیلی خرج کردم و اگر درد ناشی از خرج پول نبود بی شک امروز رو به عنوان یک روز خوب ثبت میکردم! فعلا نمیدونم با بی پولی وحشتناکی که گیرش افتادم چه کنم!

پ.ن: چی نوشتم من! خودم هم نفهمیدم....