از مجموعه اعترافات قبیحانه

اعتراف به اون چیزی که هستیم و علایقمون هیچ قباحتی نداره! حقیقتش اینه که خیلی منتظر شدم تا دوست نابابابی پیدا بشه تا یه نخ سیگار به م تعارف کنه! خیلی دلم میخواست یکی به زور یه نخ سیگار رو بذاره لای لبام و یه فندک روشن بگیره زیرش! اما حیف که دوستام سیگار و استعمالش براشون تعریف نشده بود و انگار از زمان قاجار که توتون و تنباکو حرام شده بود اینها همچنان در تحریم به سر میبردن!! پس نتونستم صبر کنم تا دوست نابابی پیدا بشه و خودم سیگار رو گرفتم دستم و کبریت رو کشیدم! طعم گس اولین سیگار فراموش نشدنیه! معتاد سیگار نشدم ولی فرصتی باشه هرچند وقت یه بار به Esse یه سرکی میزنم! اون هم فقط سبز سبز سبز... چیپ چیپ چیپ...