حکایت دزدها

امروز فیلم سخنرانی «عباس پالیزدار» رو بالاخره دانلود کردم و دیدم! با توجه به تفسیرها و توضیحاتی که قبلا خونده بودم، فیلم مکمل جالبی بود! از یه طرف این آقا از مفاسد اقتصادی اسم میبره و از طرف دیگه علیه خودش کلی مدرک در مورد فسادهای مالی وجود داره! 

همه اینا من رو یاد این داستان میندازه که بابام تعریف میکرد. قضیه از این قرار بوده که یه زمانی یک مغازه محل رو چند تا دزد میزنن و چند کوچه بالاتر شروع میکنن به تقسیم جنسها و اموالی که دزدیده بودن، خلاصه در حین تقسیم اموال، کم کم بعد از یه مدتی همین چند دزد به خاطر اختلاف توی تقسیم صداشون در میاد و کار به دعوا بین خودشون میکشه و نتیجه این میشه که از سر و صداشون همسایه ها با خبر میشن و پای پلیس و کلانتری محل به ماجرا کشیده میشه...

 

حالا هم حکایت این آقای پالیزدار، حکایت همین چند تا دزده تنها با این تفاوت که کلانتری محله اون قدرت رو برای رسیدگی نداره که همسایه ها بخوان خبرش کنن. پس فعلا همسایه ها میتونن بشینن و دعوا رو تماشا کنن!