این مطلب ارزش خوندن نداره

» این مطلب ارزش خوندن نداره و واسه خودم نوشتم. بهتره نخونیدش چون هیچی نمیفهمید.

 

اه اه اه حالم داره از این دانشگاه کذایی با مسئولای احمقش و دانشجووهای احمقترش به هم میخوره. یک ترم سعی کردم به جای تغییر محیط به نفع خودم، تصورم رو نسبت به محیط عوض کنم ولی فایده نداشت. همشون یه عده ابله بیشتر نیستن. دارم کچل میشم. همین چند ماه به اندازه تمام عمرم با دیگران مشکل داشتم. لعنتی توی این قبرستون یک همفکر پیدا نمیشه؟! اول اون ابله حالا این ابله 2 که واسه من خط قرمز تعیین میکنه. یک احمق دیگه (ابله 3) میخواد من برم واسطه بشم تا به دختره برسه! (خاک تو سر خجالتیش) اون لاشی دیگه (ابله 4) از من میخواد خانوم فلانی رو عضو وبلاگ کنم تا اونجا آمارش رو بگیره و دهنش رو سرویس کنه. نع! همه چیز تمومه. من دیگه کاری به کار این جماعت ندارم. همشون گرگن. نه! گرگ عاقله! همشون گوسفندن! من دچار خودبزرگ بینی نشدم. من هیچی نیستم و ادعایی ندارم اما این جماعت با ادعاهاشون ماتحت خر رو مورد رحمت قرار دادن و عملشون دهن من رو.

 تمومه! من دیر میام و زود میرم. کار به کار هیچکس دیگه ندارم. همشون سر و ته یک کرباسن. همشون توی یک دنیای دیگه به سر میبرن. سخته که توی جمعی باشی که همفکرت نباشن.

 

پ.ن: این عذابیه که حالا دلیلش رو میفهمی.

پ.ن: دیگه گور بابای همه. آدم خودش رو واسه کی به زحمت بندازه؟

پ.ن: بازم میگم خود بزرگ بین و مغرور نیستم ولی اینجا از در و دیوار  ابله میریزه.

پ.ن: آدم بیزار میشه از همه چی!