مرتضی در سالی که گذشت ۲

اما بررسی سالی که گذروندم توی نیمسال دومش. فقط این میدونم نیمسال اول علی رغم سختیاش، شیرینی های خاص خودش رو داشت برعکس نیم سال دوم که فقط میدونم خیلی افتضاح بود:

 

مهر 85: مهمترین اتفاق که مربوط به همه دنیا میشد چیزی نبود جز انوشه انصاری و مسافرتش که خیلی سر و صدا داشت. مصاحبه های لایو که سی ان ان باهاش داشت رو خوب یادمه و البته لباسی که یکطرفش پرچم ایران بود و یکطرفش هم پرچم آمریکا اما توی ایران صداوسیما چنان سروصدا میکرد که انگار افتخاری برای ایران به وجود اومده درحالی که من توی این مطلب معتقدم چنین افتخاری فقط متعلق به خود انوشه انصاری بود و بس.

اولین روز دانشگاه مزخرف بود. محیط جدید ناسازگاری من با این محیط که هیچوقت نمیخوام یادم بیاد که چه روزای سختی بود. روزایی که باعث میشد من بارها و باره پسوند کذایی رو به دانشگاهمون نسبت بدم که البته الان هم این پسوند لایقشه. اما توی همین روزگار فیلمی رو دیدم که دوست دارم دوباره بتونم ببینمش. فوق العاده بود. و اما چون کامپیوترم خراب بود وبلاگم رو کم آپ میکردم و در آخرین مطلب این ماه از گوشی که خریدم نوشتم و مهر رو تموم کردم.

 

آبان85: این ماه هم کم نوشتم فقط و فقط به خاطر نبود کامپیوتر طوری که یک مطلب  رو توی کافی نت نوشتم و از همه مهمتر خبر وبلاگنویس شدن پیمان که شاید این کارش بزرگترین خبر خوش توی اون زمان واسه من بود و اما خبر درست شدن کامپیوتر که انگار نیا رو به م دادن واقعا خوشحال کننده بود و مطالبی دیگه که نوشتم از تنفرم درباره فرهنگ قاطی و چرند خودمونه و آرامشی که یکشب به م دست داده بود. ماینطوری آبان هم تموم شد.

 

»» از این بعد اصلن دوست ندارم خاطرات مرور بشه چون واقعن یادآوریش رو دوست ندارم پس دربارش چیزی نمینویسم و همینقدر بسه. حوصله یادآوری خاطارت بد رو ندارم پس بماند برای آینده.