مدتیه این موضوع ذهنم رو مشغول خودش کرده که چطور وارد بازی ای بشم که از طرف پیمان دعوت شدم. بازی از این قراره که باید بگیم دوست داریم در بیست و چهار ساعت آخر عمرمون چه غلطی بکنیم!
در کل این رو میدونم که هر کس بیاد و بگه که الان باید بمیری، دستش رو میبوسم و میگم: بزن بریم اون دنیا! اما اینکه من بدونم 24 ساعت دیگه هنوز فرصت دارم کار خاصی رو قاعدتا توی ذهن برای انجام دادنش ندارم و به راحتی خودم رو خلاص میکنم: تیغ، رگ گردن، چند ثانیه و تمام!
در ضمن من کسی رو به این بازی دعوت نمیکنم چون به قول «فرانسیس بیکن» "آدمی ساخته افکار خویش است، فردا همان میشود که امروز می اندیشیده است." پس در نتیجه کسی رو به فکر کردن به مرگ دعوت نمیکنم چون شاید دنیا رو هنوز دوست داشته باشه!
آخه الان تقریبا یقین داری که این اتفاق برات نمیفته داری راحت می گی خداحافظ دنیا !
من مطمئنم اگه یه روزی ( البته خدا نکنه ) این اتفاق قرار باشه بیفته اصلا هم چین حرفی رو نمی زنی !
چون من خودم یه بار تجربه کردم واقعا حس بدیه و دل کندن خیلی سخت !