جمعه ی ابری+خاورمیانه

جمعه یه روز ابری و سرد رفتم کانون به عنوان مراقب. چرا میرم نمیدونم. مگر من احتیاجی دارم ؟ شاید احتیاج دارم که میرم! مراقب بچه هایی که خیلی درکشون میکنم. اونا کنکور دارن اما اونا انسانی بودن و نه ریاضی. بالای سر یکیشون چن لحظه هنگ کردم و دقت کردم به سوالاش دیدم روی یه مسئله مونده. نمیتونست تشخیص بده نمودار یه معادله درجه سه ساده چه شکلیه! کم کم داشتم کفری میشدم و میخواستم بزنم تو سرش که یادم اومد بیچاره داره انسانی میخونه و باید به ش حق داد چون برای گروه انسانی درس ریاضی اهمیت نداره!! هرچی به آخر آزمون میرسیدیم تعداد جفت چشمایی که دائم به من خیره میشدن بیشتر میشد! حیوونیا احتمالن با خودشون میگفتن این چی خریه که تو این هوا اومده مراقب ما شده. ولی تویه اون جمع به خودم گفتم: می ارزه!

من یه ایرانیم. یه خاورمیانه ای. از این فرهنگ یعنی از فرهنگ خاورمیانه ای متنفرم. اصلن چرا من باید تو این موقعیت مسخره به دنیا میومدم. تو فرهنگی که از جشن و عزاش بدم میاد. آزادیش یعنی بی بند و باری و محدودیتش یعنی دین. مسخره بودن این فرهنگ شک ندارم به خاطر دین گرایی مردمشه. همیشه آرزو میکنم یه روز یه موقعیت پیش بیاد تا من از شر این خاورمیانه و مردماش و فرهنگش و دینش خلاص بشم. فرهنگ 2500 ساله بخوره تو سرمون با این اوضاع!

 

» مشغول سیخکاری یه قالب وبلاگم! اما نه برای خودم!

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی جمعه 19 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 15:04 http://bedehkary.blogsky.com

سلام.اینقدر نا امید نباشید انشالله همه چیز درست میشه.
به وبلاگ من هم سری بزنید بی نهایت ممنون میشوم.

یه ۶۲ یی شنبه 20 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:31 http://http://6ty2.blogspot.com

بابا چه عجب... ما گفتیم دیگه رفتی کلا... ظاهرا با بازگشت پی سی عزیز خودت هم بازگشتی به وطن...

نارسیس یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:24 http://pacific.blogsky.com

اگر این فرهنگ به قول تو مسخره را نداشتیم...
در به در دنبال چیزی میگشتیم که حتی نمی دانستیم چیست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد