چند مطلب قبلی که حوصله لینک دادن بهش رو ندارم نوشته بودم که وقتی صبحا ساعت زنگ میزنه بیخیال همه چی ساعات رو خفه میکنم و میگیرم میخوابم اما اینروزا دیگه واقعا ساعت نیازی نیست چون خودم با یه صدای شبیه پتک که توی سرم میخوره از خواب بیدار میشم و با دلهره میشینم پشت میز و کتابا به یه امید هویجوری! خلاصه اونقدر گاهی وقتا صبحا احساس عذاب وجدان میکنم انگار که کسی رو کشتم و الان باید تاوانش رو پس بدم. نع این راهش نیست. خداییش این راه روشش نیست که من دارم میرم. چی میشه؟ کی میدونه؟ میسپارمش به گذر زمان.
چه قدر لوووس شدی این آخریا...بابا یکم دیگه همه چی تموم می شه و ما شیرینی می خوریم
بالاخره این قدر ادم باید راه های مختلف رو امتحان کنه تا یکی اش درست در بیاد دیگه!
لطفا این لینک منو درست کن
bikhiale 2nya.........................Ebi ro bechasb.......
http://ahanghaa.blogfa.com/post-68.aspx
ahange Man age Khoda boodam ro boro hal kon..............akhareshe!!!!!!!!!!!
EBIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIII
http://www.iranclip.com/player/1012
be jane khodam in Arzeshe HOnari dare.........
ghose nakhor....in clip ro bebin ,,befahm 2nya daste kiye!!!!
ببین، داشتم مطلب یه عربده رو می خوندم دیدم چندان هم بی ربط نیست همینجا نظرم بگم. خیلی خیلی مهمه که کوچکترین اهمیتی به نظرهیچکی ندی. ( حتی خونوادت تو این یه مورد) زندگی خودته، خودت باش و زندگی کن. راه خودت رو برو. دلت خواست قبول می شی، نخواست نمی شی، به کی مربوطه؟! من این مرحله رو ( با موفقیت می شه گفت) پشت سر گذاشتم. آخرای لیسانس هم هستم. دارم زندگی آینده رو جلو روم می بینم. بنابراین می تونم با اطمینان اینو بهت بگم که مهمترین چیز اینه که خودت باشی، هیچ چیز دیگه مهم نیست.
دستاتو نیگا کن شاید واقعا؛ کسی رو...
کشته باشی.