هر از چندگاهی سر زدن به وبلاگ و آپدیت کردن خیلی میچسبه و همینطور خوندن وبلاگای آپدیت شده تازه از تنور دراومده اما خدا میدونه تویه این چند وقت ننوشتن چی همه حرف فراموش شده و ثبتش نکردم تا بعدا بیام بخونم و حسابی کیفور بشم. هوا بارونی دیروز خیلی برام سنگین بود. چون هم خسته بودم و هم کلی کتاب تلنبار شده برای خوندن داشتم. از اینکه دارم دچار روزمرگی میشم متنفرم ولی نمیشه کاری کرد. الان مامان بزرگ اینجاست و از این که بعد از مدتی دوباره میبینمش خیلی خوشحالم و در نهایت به جای اینکه گربه به من عادت کنه، من به گربه عادت کردم و خوب باعث سرگرمیم میشه. راستی تو این مدت حرفای احمدی نژاد رو داشتین. من که هنوز تویه حرفاش موندم و نمیدونم چطوری و با چه منطقی این حرف رو زد. شنیدم به خاطر حرفای ایشون وضع بورس و سرمایه گذاریهای خارجی هم به گند کشیده شده. خدا به خیر کنه تا چهار سال دیگه.
» امروز نزدیکه بودم به خاطر بخاری تو اتاق خفه بشم. شانس آوردم!
» بابا این بلاگ اسکای هم چی قرتی بازی در میاره!
مدل اینجا تغییر کرده.. مبارکه...
تو شانس آوردی ما هم بد شانسی.....مواظب خودت باش تا این کنکوره بیاد و بره بعد
پ ن ۱:هه هه قرتی بازی رو خوب اومدی
پ ن۲: ای بابا ..خب مواظب باش دیگه..جونتو که از سر راه نیاوردی ..
خوبه که باز برگشتی..
پاشو بیا بلاگ اسپات پیش خودم !
لاف ز برتری کم زن..
سنگ برابرت هستیم..
تیر بر ما چه می باری؟
نیمه ی دیگرت هستیم!
روزمرگی را به خاطر بسپار..
روزمرگی را به خاطر بسپار.. پاییز رفتنیست..
(بار آخرت باشه این وبلاگت بی اجازه کامنتهای منو پست می کنه ها!)
۱. چرا کامنتهای منو تایید نمی کنی؟
۲. زنده ای هنوز؟ به فرشتگان مقرب میگم دفعه ی دیگه درست کارشون رو انجام بدن!
۳. هیچی نگم بهتره!