امروز اولین روز ماه رمضون بود و من به شرط چاقو روزه گرفتم. با خودم گفتم که حالا امروز رو روزه میگرم ببینم چی میشه. الان دو سه ساعت مونده تا افطار و پایان اولین روز ماه رمضون و آخرین روزی که من روزه گرفتم. سر درد دارم و کلافم. نه میتونم درس بخونم نه راحت بخوابم. هرچی هم درس میخونم احساس کمبود میکنم و از اینکه هیچ وقت با روش درست درس نخوندم و شب امتحانی درس خوندم خودم رو سرزنش میکنم. فردا روز تعطیلی و کلاسی ندارم ولی یه امتحان آبکی دارم که نمیدونم برم شرکت کنم یا بمونم خونه و به درس خوندن ادامه بدم. هرچی درس میخونم ولع خوندن بیشتر میشه و اضطراب "نشدن" هم بیشتر. از اینکه نمیتونم ماه رمضون روزه بگیرم ناراحتم چون نمیتونم هم رنگ جماعت باشم. مامان و بابا میگن مسئله ای نیست و من هم میگم نیست. امروز سحر بدجوری یاد پارسال افتادم که با اینترنتای شبانه کانکت میشدم و کلی چرخ میزدم و کامنت میذاشتم و مطلب میخوندم.
همه اینا میگذره.. عوضش یه چیز بزرگ بدست میاری.. نا امید نباش.. بخون.. عمقی و درست.. سال دیگه بعد سحر منتظرتم پسر خوب...
بیخیال ..همیشه همرنگ جماعت بودن لازم نیست..هر چه به نفعته همونو انجام بده فقط..موفق باشی
تا اونجایی که میتونی بیا و ادامه بده تا بعدش که خدا بزرگه ..
همین سرگیجه های ۱ ساعت مونده به افطاره که لذت روزه گرفتنو بیشتر و بیشتر میکنه....
زیر پشته ای از آتش زنه های خاموش.هیچ کس بازمان نمیشناسد......
روزه هم که می گیری سر خودت منت میذاری؟! اما با همه ی گشنگیهاش رمضون بهترین ماه خداست!
سلام..برادر میگم که پایه تبادل لینک هستی شما؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه هستی یه کیمنت واسه من بذار توی بلاگم