مامان دستش الان تو گچه و نمیتونه دیگه کاری بکنه. تا یه هفته قراره همینطوری باشه و ما هم عزا ظرف شستن داشته باشیم. امروز من ظرفا رو شستم و از این کار چندش آور لذت بردم (پارادوکس) کلا من از اینکه دستام تو چربی و مایع ظرف شویی و این مواد لزج باشه حالم به هم میخوره. از قدیم گفتن که خواستن توانستن است و منم با تمام وجود این مطلب رو درک کردم چون الان هم خیلی با نظم شدم و هم از وبگردیام کم کردم و از طرف دیگه هم تلوزیون کم نگاه میکنم. الان هم میخوام برم کتابخونه؛ درسته سر ظهره ولی صفا داره.
» بای بای خاتمی...
سلام دوس جوون.. میبینم که تو این مدت نبودی واسه خودت مردی شودی و حسابی کار خونه میکنی.. آی حال داد.. آی حال داد.. :دی.. امیدوارم دسته مامانت زود زود خوب باشه.. بکش ببین ما دخترها یه عمر چی میکشیم...اقا کمک خواستی یه سوت بزن ما بپریم بیاییم.. هوای مامانتو داشته باش....
اولا نخوندم مطلب رو . ولی چه وبلاگ قشنگی داری !!!؟؟؟(کجاش قشنگه ) چه مطلب قشنگی ( اخه دسته مامانتون شکسته شما مجبورید به جای ایشون ظرف بشورید کجاش قشنگه ) امیدوارم دسته مامانتون هرچه زودتر خوببشه اصلا به وبلاگ من سرنزن (اگر خواستی بیای یواش بیا یواش هم برو اسه بیا اسه برو که گربه شاخت نزنه ) لینکم ندادم ولی اگر قرار شد لینک بدم یادم بیار لینک شما هم بزارم چشمک فدای شما هرچی دختر دم بخته ..... امری نیست من برم بای بای
ایشالاه زودتر خوب بشن و شما هم خونه داریتون کلی پیشرفت کنه ....
خانووم شدیا
توشه ایست برای زندگی آینده ات
میدونستی من تا الان فکر میکردم پسری؟
چندش آور بودن ظرف شستن فقط مال دو دقیقه شه