دارم دیوونه میشم از دست این درد کهنه. صبحا که میخوام از خواب بیدار بشم انگار جونم میخواد بالا بیاد. چرا من باید الان تو این موقعیت سر درد بگیرم چون حتی نمیتونم یه کلمه هم از رو کتاب بخونم. لعنت به این درد مضخرف و کهنه که دوباره برگشته. سام بادی هلپ می! تا جایی که یادمه درمان نداره پس بیخیال هلپ!
» اون: تو هم مثل اونای دیگه بی عرضه!
» من: ممنون از اینکه عرضه رو تویه همین راه خلاصه کردی!
میگرن داری؟
درسته!
من چیکاره بیدم ؟؟!!!!!!!!!!
راستی... مرسی ساده جان... چشمم با حرف و نظرت به بسیاری از قضایا روشن تر شد... از این زاویه که تو دیدی نگاه نکرده بودم... بستگی داره به کدومشون برسه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام
من هم رهگذری ساده دل هستم
مانند یک درویش
انقدر نا امید مباش
موفق باشی
سلام....من تازه با وبلاگ شما آشنا شدم
خوب مینویسی و تا حدی جذاب
راستی ساده جان من از طریق الحمرا با وبلاگ شما آشنا شدم
اگه تونستی به وبلاگ من هم سر بزن اگه افخار ای کار و بدی
ممنون میشم .....
درد من هستی درمان نیز هم!
همیشه سلامت باشی.